صفحه 1 : ورزش
صفحه 2 : خبر همدان
صفحه 3 : شهرستان
صفحه 4 : خبر همدان
صفحه 5 : ایران و جهان
صفحه 6 : ورزش
صفحه 7 : اندیشه
صفحه 8 : فرهنگی
۱۶
آذر
۱۴۰۴
شماره
۶۰۵۲
عناوین صفحه
"روزگار عجیبی شده" جملهای پرتکرار از زبان پدر و مادر ما میانسالان، همان پدربزرگ، مادربزرگهای بچههایمان. راست میگویند زمانه خیلی عوض شده وقتی یاد خاطرات خودمان میافتیم یا پای تعریفها و سرگذشت پدر و مادرانمان یا پدربزرگ و مادربزرگهایمان مینشینیم داستانهای جالب و پرماجرایی از اتفاقات و رویدادهایی میشنویم که شنیدنشان شیرینی و دلپذیری خاصی برایمان دارد. روزگار و سرگذشت نسلی که میتوان گفت در ابتدای ورودی عصر جدید ایران زیستهاند. دورهای که هنوز نفوذ صنعت و تکنولوژی سرتاپای شهر و دیار و حتی روستاهای مارا دگرگون نکرده بود و بند بند افکار و روح و احساسمان با پیامها و محتواهای مجازی بالا و پایین نمیشد. دورانی که زندگی آنقدر سخت نشده بود. رؤیاها و خیالات و تصورها همه در دسترس بود. آرزوها را میشد دید، میشد شنید. ته نگاههای اکثر جامعه انتهای همان شهر و روستایی بود که در آن زندگی میکردند. دنیایی که با همه کوچکیاش در ذهن ساکنانش اما آنقدر بزرگ بود که برای همه جا داشت.
شهرها هنوز آنقدر بزرگ نشده بود که چند ده میلیون انسان را در خود جا دهد و همزمان تکتکشان را در خود فرو برد و گم کند. در روستاها و شهرها جمعیت کمتر بود اما ارتباط بیشتر، همه از حال هم خبر داشتند. هر فردی فامیلی وگرنه همسایهای، هممحلی بالاخره کسی را داشت که بشناسدش و ببیندش، کسی تنها زندگی نمیکرد و کسی هم تنها نمیمرد. همهچیز در دسترس بود اما روزگار اکنون سریع شده، جنون سرعت همه را دچار سرسام کرده، مسافرتها دیگر با اسب و الاغ و حتی اتوبوسها و خودروهای قدیمی نیست که فرصت سیاحت و دیدن و تفرج مسیر را به سرنشینان بدهد.
حالا روزگار جت و ترن مافوق صوت است و خودروهای خودران و سرعت و سرعت و سرعت. حالا همه عجله دارند، باید زودتر برسند، هرچه سریعتر، به کجا؟ خودشان هم نمیدانند فقط تندتر رفتن مهم است نه به جایی رسیدن. شهرها متراکم شده، مردم در چند سانتیمتری هم زندگی میکنند، فاصلهها گاهی یک دیوار آجری است اما کیلومترها از هم دوریم. تا منزل پدر و مادر با ماشینهای تندرویی که سواریم فقط چند دقیقه یا نهایت ساعت است، اما وقت برای دیدنشان نداریم. چون همیشه عجله داریم. باید زودتر برسیم. زودتر به جایی که اسمش خانه است و محل آسودگی اما در خانه هم آسوده نیستیم. خانه جایی است برای دسترسی راحتتر به فضای مجازی و خوراکی کنسروی و خواب و دوباره زنگ گوشی و بیداری و باز هم کار و تکرار و تکرار.
یادمان باشد این زندگی ماست. ما به آن عادت کردیم و حواسمان هم نیست، اما آنها این زندگی را شاید هنوز درک نکردهاند، این سبک زندگی چیزی نیست که آنها بلدند، دلهایشان هنوز صفای خانوادههای دور هم را دارد. آنها دلتنگتر میشوند، آنها زیست مجازی را نمیدانند آنها در وبگردی و صفحات مجازی چیزهای جالبی نمیبینند، حوصله یادگرفتنش را هم ندارند تا کل وقتشان را در آنها سپری کنند. آنها منتظر ما هستند، نه تماس تصویری، نه پیام و تماس صوتی، آنها خود ما را میخواهند همانطور که در کودکی خودشان را تمام قد وقفمان کردند. با تمام آنچه داشتند پشتمان بودند تا به اینجایی برسیم که هستیم. یادمان باشد نه آنها وقت زیادی برایشان مانده و نه فرصت زیادی برای ما. خیلی زود دیدنشان، در آغوش کشیدنشان و کنارشان بودن برایمان حسرت میشود. لابهلای سرعت و گرفتاریهای زندگی حواسمان به دل آنها هم باشد.